در شرایط فشار کاری بالا، ضعف سیستم‌های برنامه‌ریزی و تدارکات می‌تواند باعث تأخیر در تولید شود. با استفاده از تفکر سیستمی، مشکلات ریشه‌ای شناسایی و راه‌حل‌هایی مانند اولویت‌بندی سفارشات و بهبود فرایندها ارائه می‌شود. هدف، ایجاد سیستمی خودکار و کارآمد است که بدون نیاز به دخالت مستقیم مدیر عمل کند.

ارزان‌فروشی همیشه راه‌حل مناسبی برای افزایش فروش نیست، به‌ویژه در شرایط اقتصادی دشوار مانند تحریم‌ها و تورم. کاهش قیمت ممکن است در کوتاه‌مدت تقاضا را افزایش دهد، اما در بلندمدت می‌تواند به کاهش سود و آسیب به برند منجر شود. به‌جای تمرکز صرف بر قیمت، بهتر است بر ارزش محصول و رضایت مشتری تأکید شود، زیرا مشتریان برای کیفیت و خدمات خوب حاضرند هزینه بیشتری پرداخت کنند. رقابت بر اساس قیمت نیز می‌تواند خطرناک باشد و سودآوری کسب‌وکار را تهدید کند.

و خدمات پس از فروش مواجه شد. این تجربه نشان‌دهنده اهمیت سیستم‌های استاندارد و تیم‌سازی در شرکت‌هاست. شرکت‌هایی که تنها بر قیمت پایین تمرکز می‌کنند و فاقد فرایندهای شفاف و پشتیبانی قوی هستند، در بلندمدت هزینه‌های پنهان زیادی به مشتری تحمیل می‌کنند. در ایران، ایجاد سیستم‌های استاندارد به دلیل فرهنگ کاری خاص چالش‌برانگیز است، اما شرکت‌هایی که بتوانند تعادل مناسبی بین کار سیستمی و جهادی ایجاد کنند، متمایز و موفق خواهند بود. مشتریان باید علاوه بر قیمت، به وجود تیم‌های حرفه‌ای و سیستم‌های پشتیبان توجه کنند.

در صبحی سرد و پاییزی، دخترکی پانزده‌ساله در صف مدرسه با دلی پر از آرزو به آسمان نگاه کرد و در دلش دعا کرد که بتواند برای کشورش اثرگذار باشد. سال‌ها گذشت، زندگی او را با چالش‌های بی‌شماری روبه‌رو کرد، اما جسارت درونی‌اش هرگز خاموش نشد. او با تلاش و استقامت، از یک ایده کوچک به ایجاد شرکتی موفق رسید که تیمی از متخصصان را در کنار خود داشت. هر شکست و پیروزی، گامی در مسیر تحقق رؤیاهایش بود. حالا او می‌داند که این تنها آغاز راه است و همچنان برای آینده‌ای بزرگ‌تر می‌جنگد.

ما ایرانی‌ها زرنگی را در دور زدن قوانین و پایمال کردن حقوق دیگران می‌بینیم، از رانندگی پرخطر و کم‌کاری تا فرار مالیاتی و سوءاستفاده از موقعیت‌ها. این فرهنگ مسئولیت‌گریزی، جامعه را به بی‌اعتمادی و فساد کشانده است. تا زمانی که هر فرد از خودش شروع نکند، تغییری رخ نخواهد داد.

این داستانی از دو جوان در مسابقه دو ماراتن را روایت می‌کند. یکی از آن‌ها به دلیل توجه به زیبایی‌های طبیعت و کمک به دیگران، از خط پایان عقب می‌ماند و مدالی کسب نمی‌کند. مقاله به تأملات اگزیستانسیالیستی پرداخته و تأکید می‌کند که هر فرد بر اساس شرایط ژنتیکی، تربیتی، فرهنگی و محیطی، در لحظه اکنون به گونه‌ای است که نمی‌تواند جور دیگری باشد. نویسنده همچنین بر اهمیت عدم قضاوت و درک انسان‌ها تأکید می‌کند و معیارهای موفقیت واقعی را به جای ثروت و قدرت، میزان لذت از زندگی و تأثیرگذاری بر جامعه می‌داند.

داستان‌گویی مهارتی کلیدی برای رهبران، مدیران و افراد موفق است. وقتی بتوانید مفاهیم پیچیده را ساده و شفاف بیان کنید، دیگران راحت‌تر با شما همراه می‌شوند. در دنیای امروز، تصمیم‌گیری‌های مهم در زمان کوتاه انجام می‌شود و افرادی که می‌توانند ایده‌های خود را به شکل جذاب و قابل فهم منتقل کنند، تأثیر بیشتری خواهند داشت. داستان‌گویی تنها یک ابزار بازاریابی نیست، بلکه راهی برای ایجاد انگیزه، الهام‌بخشی و هدایت دیگران است. قصه‌هایی که از دل حقیقت برخاسته‌اند، بیشترین تأثیر را دارند و می‌توانند تغییرات بزرگی در سازمان‌ها و جوامع ایجاد کنند.

در طول مدت ۱۵ سالی که با کشورهای خارجی کار می کنم چین و مردمش همیشه برایم جالب بودند و دوست داشتم سر از کارشان در بیاورم. مدتی که در چین به سر می بردم به خاطر کارم به ۴ شهر مختلفش سر زدم و به مدت ۱۶ روز در بین مردم چین زندگی کردم به بیش از ۱۰ کارخانه مختلف رفتم و با دقت به رفتار وکردارشان دقت کردم. حتی به آرایشگاه های زنانه رفتم و نشستم و با مردمش به طور مستقیم مراوده کردم. البته این را بگویم که من نه جامعه شناسم و نه تحلیلگر اجتماعی و فرهنگی، اما به عنوان یک فرد تحصیلکرده و مهندس وظیفه خودم میدانم آنچه در این مدت استنباط کرده ام را در اختیار کسانی که قدرت تحلیل و تاثیر گذاری بیشتری دارند بگذارم شاید به دردی بخورد.

در ذهن این افراد این جمله همیشه به اشتباه تداعی می شود که خرج کردن برکت می آورد. اما خرج کردن زیاد و بی محابا و بدون استراتژی شما را روز به روز فقیر تر می کند...

این متن، تجربهی نویسنده از همکاری با یک مشاور فروش را بیان میکند. فردی که با لهجهی یزدی و ادعای توانمندی، مسئولیت افزایش فروش را بر عهده گرفت، اما پس از چند ماه مشخص شد که روشهای او نهتنها کارآمد نیست، بلکه به برند شرکت آسیب میزند. نویسنده که در ابتدا به او اعتماد کرده بود، متوجه شد که این مشاور تعهد عملی به وعدههایش ندارد و صرفاً حقوق خود را دریافت میکند. در نهایت، نویسنده به این نتیجه میرسد که ....