کالای ریفر چیست؟ آیا در ایران تعریفی از آن وجود دارد؟ ریفر بودن به آن معناست که یک محصول یکبار فروش رفته و به دلیل خرابی به سازنده عودت داده شده و مجدد بازسازی شده است. بازسازی یا می تواند توسط سازنده اصلی انجام شود و یا ممکن است توسط اشخاص ثالثی انجام شود. قوانینی در ایالات متحده وجود دارد که مانع از آن می شود که شرکتها محصولات برگشتی خود را بعنوان محصول نو به فروش رسانند. و قطعات معیوب را تا در حد امکان تعویض کرده و پس از بسته بندی مجدد لیبل "تایید شده توسط کارخانه" روی محصول می زنند تا مشتری بداند که این محصول نو نیست و این محصول قبلا خریداری و باز شده است.
دو جوان در یک مسابقه دو ماراتن شرکت کردند. هر دو در طول مسیر مسابقه حرکت می کنند تا به خط پایان برسند. در طول مسیر یکی از این دو جوان بند کفشش باز می شود. او گوشه ای می نشیند تا بند کفشش را ببندد که پروانه ای زیبا توجه اش را جلب می کند. حسی او را به سمت پروانه می کشاند. حسی دیوانه کننده تر از یک مسابقه! او مست زیبایی پروانه ای می شود که از این گل به آن گل پرواز می کند. بوی نسیم صبحگاهی و لطافت علف های باران زده مستش می کند. منظره را در ذهنش حک می کند تا آن را روی بومش به همان صورت نقاشی کند. در همین اثنا پیرزنی در راه مانده را می بیند که کوزه آبش را لنگ لنگان به خانه می برد. بدون لحظه ای تردید به کمک پیرزن می رود.
دو راهی ها و سه راهی های تصمیم همیشه ترسناک هستند. انتخاب اینکه کدام مسیر را باید بروی تردید به جان آدم می اندازد.مبادا غلط انتخاب کنم!؟ مبادا مسیری را انتخاب کنم که پشیمانی به بار بیاورد. این دو راهی در تصمیم گیری ها بخصوص در کسب و کارها بسیار به چشم می آید: فلان نمایشگاه را شرکت کنم یا نکنم؟ هزینه برای تولید فلان محصول بدهم یا ندهم؟ در فلان مناقصه شرکت کنم یا نکنم؟ تولید را افزایش بدهم یا ندهم؟ فلان شخص را استخدام بکنم یا نکنم؟ وارد بازار جدید بشوم یا نشوم؟
اصولا ما ایرانی ها آدمهای زرنگی هستیم. جون به جونمون کنند در هر فرصتی به دنبال زرنگ بازی و استفاده از فرصتها هستیم. البته زرنگ بازی از بعد منفی آن! چون ادعایمان میشود که باهوشیم و می توانیم خیلی جاها میانبر بزنیم و حتی به قیمت پایمال کردن حقوق دیگران به منفعت شخصی خود دست پیدا کنیم.
در طول مدت ۱۵ سالی که با کشورهای خارجی کار می کنم چین و مردمش همیشه برایم جالب بودند و دوست داشتم سر از کارشان در بیاورم. مدتی که در چین به سر می بردم به خاطر کارم به ۴ شهر مختلفش سر زدم و به مدت ۱۶ روز در بین مردم چین زندگی کردم به بیش از ۱۰ کارخانه مختلف رفتم و با دقت به رفتار وکردارشان دقت کردم. حتی به آرایشگاه های زنانه رفتم و نشستم و با مردمش به طور مستقیم مراوده کردم. البته این را بگویم که من نه جامعه شناسم و نه تحلیلگر اجتماعی و فرهنگی، اما به عنوان یک فرد تحصیلکرده و مهندس وظیفه خودم میدانم آنچه در این مدت استنباط کرده ام را در اختیار کسانی که قدرت تحلیل و تاثیر گذاری بیشتری دارند بگذارم شاید به دردی بخورد.
حتما شما هم در زندگی خود بارها بین دوراهی قرار گرفته اید که حرفی را بزنید یا نزنید؟ آیا فلان حقیقت در مورد خودتان یا حتی مخاطبتان را آشکار کنید یا نکنید؟ فلان نوشته، فلان انتقاد را بیان کنید یا نه؟ در خیلی از مواقع تصمیم می گیریم سکوت کنیم و کاری انجام ندهیم تا مورد قضاوت قرار نگیریم. یا کاری نکنیم کسانی که ما را دوست دارند، از ما بدشان بیاید. یا به دلیل متفاوت بودن و بیان آنچه واقعاً هستیم یا می خواهیم باشیم، موقعیت کاری و شغلی مان را از دست بدهیم.
زهرا! زهرا! هستی؟ آب رو گذاشتم جوش اومد. زود بگو بعدش چیکار کنم؟ دختر از پنجره راهرو تا کمر خم شده بود تا تنها دوستش زهرا از پایین به او بگوید برای دم کردن برنج چکار باید بکند. زهرا همسایه طبقه پایین آنها بود. او از مادرش می پرسید و قدم به قدم به دختر می گفت. پسر عمه سرزده به خانه شان آمده بود و او باید ناهار می پخت و پذیرایی می کرد. آبجی با بچه هایش همگی به خانه خواهرش رفته بودند. از شانس بد فاضلاب ظرفشویی هم گرفته بود و شده بود قوز بالا قوز. مادر دختر از وقتی دختر زبان باز کرده بود به او یاد داد زن بابا را آبجی صدا کند. شاید خواسته بود از همان ابتدا سهم خود را از سرنوشت این دختر برای خود کنار بگذارد. مادری سهم او بود نه زن بابا. ولی الان وقتی که خواستگاری به خانه آنها آمده بود نه از مادر خبری بود نه از زن بابا.
یک تیکه کاغذ پیدا کرد و با وسواس خاصی برایم نوشت. برای چندمین بار یادآوری کرد که یادت نرود! حداقل روزی هفت بار از روی آن بخون تا خدا در سختی ها کمکت کند. قبل از خواب بخوانی که خیلی بهتر است. به کاغذی که دستم داد خیره شدم. چقدر به ایمانش غبطه خوردم. چقدر حسرت آرامشش را داشتم. سجاده و مهر و نمازش که هیچ کدام از روی عادت نبود. قصه ای که بارها برایم تعریف کرده بود جلوی چشمم امد. همیشه اعتقاد داش
با افتخار در کنارتان هستیم تا بهترین محصول را خرید کنید .